10 شهریورماه مصادف با 31 آگوست و سالروز تولد 52 سالگی سید حسن نصرالله دبیرکل حزب الله لبنان است، مردی که با مبارزات طولانی ضد صهیونیستی خود کاخ غرور و خودکامگی صهیونیست ها را متزل کرده و با شکست هایی که در حالت نامتوازن بر دشمن تحمیل کرده، در صدر لیست ترور رژیم صهیونیستی قرار گرفته است. در این نوشتار به صورت خلاصه با زندگینامه نصرالله و عوامل موفقیت وی در مبارزات ضد صهیونیستی اش آشنا می شویم.
زندگینامه
سید حسن نصرالله 31 اگوست 1960 در روستای البزوریه» در جنوب لبنان به دنیا آمد. پدرش عبدالکریم»، سبزی و میوهفروشی میکرد. نصرالله از ابتدا علاقهمند به دین بود و همین علاقه او را واداشت که با سن اندکش در سال 1976 به نجف برود و تحصیلات حوزوی خود را در آنجا آغاز کند.
در سال 1978 به لبنان بازگشت و در مدرسه الامام المنتظر(عج)، که شهید سید عباس آن را تأسیس کرده بود، تحصیلات حوزوی خود را پی گرفت و در همان حال، به فعالیتهای ی در جنبش امل مشغول و مسئول ی جنبش امل در منطقه بقاع شد.
با ادامه رژیم صهیونیستی و اشغال جنوب لبنان و پس از آن که امام موسی صدر در لیبی به صورت مرموزی ربوده شد، حزبالله لبنان تأسیس شد. سید حسن در حزبالله نیز مسئولیتهای مختلفی را عهدهدار شد؛ از جمله عضویت در شورای رهبری حزبالله، اما از فضای درس و بحث فاصله نگرفت و به تحصیلات علمی خود ادامه داد تا جایی که در سال 1989 برای تکمیل تحصیلات خود به قم مسافرت کرد، اما حملات گسترده اسرائیل به لبنان و مبارزات حزبالله به او اجازه نداد، بیش از یک سال در قم بماند و بار دیگر به لبنان بازگشت. در سال 1992 و پس از شهادت سید عباس ، دبیرکل وقت حزبالله لبنان، با اجماع شورای رهبری حزبالله سید حسن نصرالله، دبیرکل جدید این جنبش شناخته شد.
دو عامل محبوبیت سید حسن نصرالله
سپتامبر 1997 دو تن از رزمندگان حزبالله در حمله به یکی از مواضع ارتش اسرائیل در منطقه جبلالرفیع در جنوب لبنان به شهادت رسیده و پیکر آنان به دست نیروهای اسرائیلی افتاد. تلویزیون اسرائیل بدون اطلاع از هویت این دو نفر، تصویر خونآلود آنان را به نمایش گذاشت، به سرعت مشخص شد که یکی از این دو تن، سید هادی، فرزند سید حسن نصرالله، دبیر کل حزبالله است. انتشار این خبر و امتیاز ندادن نصرالله به صهیونیست ها برای دریافت پیکر فرزندش موجی از احساسات همدردی، احترام و محبوبیت مردمی را نسبت به دبیر کل حزبالله در میان همه طوایف مذهبی لبنان در پی داشت. این ابراز همدردی و احترام منحصر به لبنان هم نبود و حتی افرادی چون امیر عبدالله، ولیعهد وقت عربستان نیز برای نخستین بار در تاریخ حزبالله، با ارسال پیام تسلیت برای دبیر کل حزبالله، حمایت خود را از مقاومت اسلامی اعلام نمود.
عامل دیگری که باعث افزایش محبوبیت سید حسن نصرالله شد، پیروزی های متوالی حزب الله بر دشمن صهیونیستی بود. در سال 2000 و با افزایش فشار مقاومت اسلامی لبنان و فرسایش ارتش رژیم صهیونیستی، اسرائیل بدون گرفتن کمترین امتیازی از حزبالله، از اراضی اشغالی جنوب لبنان عقب نشینی کرد.
پیروزی های حزب الله لبنان بر دشمن صهیونیستی به همین جا ختم نشد و در جنگ 33 روزه نیز که اغلب قدرت های جهانی حمایت های دیپلماتیک و حتی نظامی از رژیم صهیونیستی به عمل می آوردند و در مقابل اغلب کشورهای اسلامی نیز بنا به خواسته اربابانشان در قبال جنایتهای صهیونیست ها سکوت کرده بودند، بار دیگر نوار پیروزی های حزب الله تکرار شد تا قدرت بالای نظامی حزب الله در سایه رهبری سید حسن نصرالله در این جنگ بر همه روشن شود.
رهبری نصرالله عامل تعیین کننده موفقیت های حزبالله
کارشناسان مسایل راهبردی و بویژه مقامات رژیم صهیونیستی به خوبی میدانند که رهبری سید حسن نصرالله چه نقش عمده ای در موفقیت های حزبالله لبنان در سالهای اخیر داشته است، اعتبار و مقبولیتی که اظهارات سید حسن نصرالله حتی در بین افکار عمومی صهیونیست ها دارد، به همراه جنگ روانی دقیق و حساب شده وی نقش اساسی در پیروزی حزب الله در جنگ 33 روزه داشت، سخنرانی های نصرالله در این جنگ و تعیین معادلات مختلف از سوی وی عمق جبهه داخلی صهیونیست ها را هدف قرار داد و آنها را به سست بودن خانه عنکبوتی خود واقف کرد.
"غسان بن جدو" مدیر شبکه المیادین در بررسی نقش سخنرانیهای سید حسن نصرالله دبیرکل حزبالله لبنان در جریان جنگ 33 روزه گفت که وی در این سخنرانیها قدرت خود را در ارسال پیامهای مختلف به مردم، مقاومت، مبارزان حزبالله و افکار عمومی داخل و خارج از لبنان نشان داد. دستور هدف قرار دادن کشتی ساعر در حین سخنرانی زنده بخشی از جنگ روانی نصرالله بود که برای اولین بار از سوی او ابتکار شد و در هیچ جنگی سابقه نداشته است.
به این ترتیب است که بر اساس نظرسنجی های انجام شده، صهیونیست های ساکن سرزمین های اشغالی با وجود خصومتی که از سید حسن نصرالله دارند، بیش از اینکه حرف های تمداران خود را قبول کنند، به اظهارات و وعدهها و معادله های سید حسن نصرالله اعتقاد دارند و این یکی از رموز پیروزی حزب الله در هر جنگ احتمالی آینده است.
یادکردی از سردار شهید علی اصغر خنکدار فرمانده گردان امام محمدباقر(ع) لشکر ۲۵ کربلا
سردار حاج مرتضی قربانی: وقتی خبر شهادت اصغر را بهم دادن، یکدفعه كمرم را گرفتم و گفتم: خدایا دیگه گردان امام محمد باقر (ع) از دستم رفت.
زمانیکه اصغرآقا به دنیا اومده بود، قسمتی از بدنش کبود بود که پدر و مادرم از پیرمردعارفی این قضیه را پرسیدند؛ پیرمردعارف به پدرم گفت: آقای خنکدار این پسر رو دست شما نمی مونه، وقتی به سن جوانی برسه از دنیا می ره، ولی ناراحت نباشید، چون پسرتون راه درستی را در پیش می گیره.
قبل از شهادت اصغر خواب دیدم، تو یک اتاقی، جنازه شهید بود كه شهید را، رو به قبله کرده بودند. رفتم کنار جنازه و از کسانی که پیش جنازه بودند، پرسیدم: جنازه كیست؟ گفتند: به جنازه نگاه کن، خوب دقت کردم، كاغذی بر روی سینه جنازه قرار داشت و نوشته بود: شهید علی اصغر خنكدار، سرباز امام زمان (عج) »
اصغر در روز عروسیش حتی یک دست لباس نو هم نخرید. كاپشنی هم که پوشیده بود، برای رفیقش بود. كفشش هم اصلاً معلوم نبود برای كیه. به هیچ وجه لباس نو نمی پوشید. مثلاً: اگر یک پیراهن نو می خرید، می داد به خواهرش بپو شه و یکبار بشوره تا لباس دست دوم بشه و بپوشه.
آنقدر دیردیر، خونه می آمد که حتی بچه خودش را هم نمی شناخت یه بار آمده بود مرخصی؛ بچه بغل پدرشوهرم بود که اصغر به پدرش گفت: این بچه کیست که انقدر تپل و خشکله؟! پدرشوهرم ناراحت شد و اشک تو چشمانش جمع شد و گفت: خدا صدام رو نابود کنه، که پدر نباید پسر خودش رو بشناسه.
ادامه در وبلاگ لشکر 25 کربلا - کلیک کنید
به مناسبت سالروز آزادسازی شهر مهران
منبع : وبلاگ لشکر 25 کربلا
سردار حاج جعفر شیرسوار فرمانده گردان ویژه شهداء لشکر۲۵کربلا در عملیات کربلای یک ( آزادسازی مهران)
شعار شیرسوار به زبان سردار مرتضی قربانی
حاج جعفر گفت: درد همیشه هست و می شه خوبش کرد، یا باهاش ساخت، اما اگر زود نجنبیم، مهران دیگه از نقشه ی ایران حذف می شه.
شهیدآوینی می گوید: برادر شیرسوار فرمانده یكی از گردانهایی بود كه در تپههای قلاویزان عمل كرده بودند. وقتی از او خواستیم كه با ما مصاحبه كند، او گفت: در كنار این بسیجی ها من لایق نیستم كه سخنی بگویم؛ اینها سربازان امام زمان هستند، من كجا و اینها كجا؟ اینها فرزندان فاطمهی زهرا هستند. من شرم میكنم كه در مقابل این برادران صحبت كنم.»
سردار حاج مرتضی قربانی:
شعار حاج جعفر در عملیات آزادسازی مهران این بود که : امام تکلیف کرده اند مهران آزاد شود و من تا مهران را آزاد نکنم به منزل برنمی گردم.» در حین عملیات چند شب خواب به چشمش نرفته بود. در داخل خودرو لحظاتی پیش آمد که چشمش را بست و خوابید. پس از بیداری به من گفت : چند لحظه ای چشمم گرم شد و خوابیدم و صدای غرش تانک نیروهای خودی مرا بیدار کرد و این چند لحظه خواب انگار یک شبانه روز بود.» جعفر پس از آن روی تانک سوار شد و به همراه نیروهایش به پیش رفت و در سخت ترین محور عملیات پیشروی و قلاویزان را آزاد کردند.
شهید آوینی در مستند تصویری عملیات کربلای یک می گوید:
دلباختهی دوم، برادر شهید حاج جعفر شیرسوار است. او فرمانده یكی از گردانهایی بود كه در تپههای قلاویزان عمل كرده بودند. وقتی از او خواستیم كه با ما مصاحبه كند، او گفت: در كنار این بسیجی ها من لایق نیستم كه سخنی بگویم؛ اینها سربازان امام زمان هستند، من كجا و اینها كجا؟ اینها فرزندان فاطمهی زهرا هستند. من شرم میكنم كه در مقابل این برادران صحبت كنم.»
برادر شیرسوار، فرمانده گردان ویژهی شهدا، فرزند دكاندار گمنامی از اهالی قائمشهر است. او خطاب به پدر و مادرش نوشته است: امروز اگر شما را پدر و مادر شهید میخوانند زود نیست، كه من میبایست اولین شهید شهرمان باشم. اما خداوند مصلحت اینچنین دیده است كه مرا تا به امروز زنده نگاه دارد و مصلحت خداوند از آمال انسان بالاتر است.»
در مصاحبه ای که شهید آوینی در منطقه عملیاتی کربلای یک با شهید شیرسوار داشتند، شهید شیرسوار در آن گزارش چنین می گوید:
وضعیت بچه های ما همانطور که از سایر برادران شنیدید خیلی خوبه این در حد یک شعاری نیست که بخواد تبلیغاتی بشه و این رو مطرح بکنیم. لذا ما در سایری از نقطه ها، نیروهایی که داشتیم خوب عمل کردند؛ با حدافل تلفات که اصلاً ما فکرش رو نمی کردیم دشمن آنچنان ذلیل و خار شد تو این منطقه، در جایی که می تونست 48ساعت مقاومت بکنه، 48دقیقه دوام نیاورد در یک نقطه. با اون همه نیرو و امکانات و اون همه سلاح های مدرنی که در دست داشت و تسلط خاطر روی منطقه. لذا الان که مشاهده می کنید ما تو این منطقه نقطه هایی هست از قبل به دست عراق بود. پس ازگرفتن مهران به دست نیروهای ما، و ما انشاالله می خایم بریم به اونجایی که خود اون نقطه ای که از قبل تو دست عراق بود، بگیریم و درسی به اون بدیم که دیگه اون جرأت نکنه که در جایی دیگه بخواد همچین غلط کاری هایی بکنه.
همسر شهید می گوید:
حاج جعفر مجروح بود، شبی سراسیمه به خونه آمد و به محض وارد شدن بدون اینکه سلام و علیکی بکنه، گفت: سوسن خبر داری پَست فطرت ها، مهران رو گرفتند؟ گفتم: حالا چرا این قدر ناراحتی؟ خوب حتماً کاری کرد که گرفتن اش. چرا من و تو را نمی گیرند؟ با آن که عصبانی بود زد زیر خنده و گفت: بابا! مهران پرستش، رو نمی گم.(مهران پرستش از همرزمان و دستان شهید بود) بعثی ها دوباره شهر مهران رو از دست ما در آوردند؛ باید برم. گفتم: لااقل این دفعه را منصرف شو تو حالت خوب نیست، پایت هنوز خوب نشده. خودم می دیدم که شب ها از درد زانویش ،پیچ و تاب می خورد و موقع راه رفتن می لنگید، اما می گفت: درد همیشه هست و می شه خوبش کرد، یا باهاش ساخت، اما اگر زود نجنبیم، مهران دیگه از نقشه ی ایران حذف می شه. بالأخره رفت و در عملیات آزادسازی مهران، به عنوان فرمانده گردان ویژه شهدا لشکر25کربلا شرکت کرد. هم رزمانش می گفتند: در طول عملیات با اینکه مجروح بود باز هم از خودش رشادت و شجاعت بی نظیری نشون داد.
شادی روح امام و شهدا فاتحه ای با صلوات.
این داستان نیست، مظلومیت سربازان روح اله است، پس ادامه دارد تا ظهور.
به کوشش: پیروزپیمان
با تشکر فراوان از کنگره بزرگداشت ده هزار شهید استان مازندران
خیلی به محله و بچه محل و خصوصا هیئت ابوالفضلی محله تعصب داشت . برنامه ها را طوری تنظیم می کرد و اگر اضطرار عملیاتی در منطقه نبود ، خودش را برای تاسوعا و عاشورا به بیدگل می رساند . غیر از هیئت ، روز تاسوعا در منزل پدری سفره نذری هم برای عزاداران پهن می شد .
سال 63 غیر از هیئت و محرم ، مریضی پدر هم او را به بیدگل کشاند . محرم این سال حاج رستم در تهران بستری بود .
10 مهر63 – ششم محرم – ساعت 1 بعدازظهر از ایرانشهر حرکت کردم
11 مهر 63 – ساعت 9 صبح رسیدم کاشان و همان موقع به همراه برادر برای عیادت پدرم به طرف تهران رفتیم .
محمد بعد از ایام محرم به امید بهبودی سریعتر پدر ، به منطقه برگشت ، اما نمی دانست که خیلی زود باید برگردد و در عزای پدر شرکت کند .
25 مهر 63 – با تلفن متوجهوخامت اوضاع پدر شدم . معطلی جایز نبود . برگه مرخصی را گرفتم و آمدم ایران پیما بلیط و سوار شدم .
26 مهر 63 – ساعت 5/12 و ظهر رسیدم بیدگل . شوکه شدم . تمام خیابان سیاه پوش بود و عکس پدرم را درب خانه دیدم . از حالت خودم خارج شدم .
محمد پسر آخر خانه بود و برای پدر و مادر خیلی عزیز بود و حالا پدر به رحمت خدا رفته بود .
سردار شهید جندقیان و پدر مرحوش حاج رستم جندقیان
نگاهی به گذشته امنیتی جنوب شرق کشور
در سال های آغازین دهه 70 روزی نبود که چندین گزارش از چندین نقطه استان کرمان درباره شرارت های مختلف نرسد . سرقت مسلحانه – زورگیری – گروگانگیری – قتل – راهبندان – قاچاق مواد مخدر از عمده ترین موارد در گزارش ها بود .
عملیات های موفقیت آمیز بر علیه اشرار و کاروان های قاچاق مواد مخدر در استان استان سیستان و بلوچستان در سال های پایانی دهه 60 و فرار آنها به مناطق دیگر ، و همچنین ادغام ژاندارمری – کمیته انقلاب اسلامی و شهربانی با هم در قالب نیروهای انتظامی در ابتدای دهه 70 و عدم تمرکز و سازماندهی مناسب در آن سال های اولیه ، از عمده ترین دلایل سیر صعودی و تشدید موارد ناامنی در حاشیه شرقی و جنوبی استان کرمان بود .
در سال 71 حاج قاسم سلیمانی فرمانده لشکر 41 ثارالله به فرماندهی قرارگاه قدس نیروی زمینی سپاه منصوب و ماموریت برقراری امنیت در جنوب شرق کشور به این قرارگاه سپرده شد . از این بعد یک پای حاج قاسم در کرمان و پای دیگر در زاهدان بود . با بچه های عملیاتی منطقه خیلی صمیمی شد و از این پس بیشتر وقتش را در زاهدان بود و می گفت اینجا که می آیم یاد دوران دفاع مقدس می افتم و در لشکر این حالت را ندارم . تمام مناطق را برای بررسی شخصا حضور می یافت . از نوار مرزی زابل گرفته تا جالق در سراوان . چند ماموریت شناسایی هم در مناطقی از استان کرمان با بچه های اطلاعات و عملیات تیپ سلمان رفت که خاطرات خودش را دارد . فرصت شد سر موقع ذکر خواهد شد .
از این به بعد حوزه عملیاتی نیروهای سپاه پاسداران سیستان و بلوچستان ، تا مناطق آلوده استان کرمان هم کشیده شد .
تابستان 1372 - سردار حاج قاسم سلیمانی - سیستان و بلوچستان - نواحی مرزی شهرستان سراوان
نمونه هایی از صدها گزارش امنیتی انتظامی
سال 1370
فشار بر اشرار و تغییر ست از بلوچستان به کرمان
کرمان درگیری با 5 کاروان در چند نقطه و شهادت1نفر و مفقودی9نفر
به کمین افتادن نیروی انتظامی در راین و قهرود و شهادت تعدادی توسط شه بخش ها
عملیات فاطمه زهرا(5-9-70) بر علیه شمس الدین سالارزهی در حوالی منطقه کورین زاهدان– شهادت عباس ردانی پور و شهید ابوالفضل جهانزاده
گزارشات آدم ربایی و راهبندی و قتل در کهنوج-بم-راین
شهادت 4 نفر پرسنل نیروی انتظامی در راین به تاریخ -9-70 توسط شرور عباس نارویی
شرور گرگین نارویی در 22-9-70 به همراه زن و برادرش توسط 2 افغانی در کوهپایه کرمان به هلاکت رسیدند
عیدوک بامری در حمله به بسیجیان در روستای حسین آباد ایرانشهر ، 2 نفر را شهید و 4 نفر را مجروح کرد
خدابخش و شوکت نارویی در کرمان کارمند بانک را به اسارت گرفته و برای رهایی او درخواست مبالغ هنگفتی نموده اند . همچنین خواستار آزادی جمیل نارویی از زندان شده اند.
سال 1371
شرور عباس ناروئی در 19 فروردین طی عملیاتی در روستای پور سلطانی در 50 کیلومتری سیرجان طی یک درگیری دستگیر شد . در این درگیری سه نفر از اشرار از جمله پسر قبزرگ عباس ناروئی کشته شدند .
متلاشی شدن باند قاچاق مواد مخدر در رودان و میناب – انتقال محموله از کهنوج به میناب و رودان و از آنجا بارگیری در کامیون
افزایش قاچاق سلاح جنگی
هلاکت شرور کرامت ابراهیمی در گلباف
شهادت رئیس ارشاد کهنوج در مهرماه
هلاکت هوشنگ جلالی در اطراف جیرفت
منطقه کوهستانی داراب فارس به دالان عبور مواد مخدر مشهور است . این مواد از بلوچستان و کرمان عبور و وارد استان فارس می شود .
افزایش تحرکات اشرار در بلوچستان و کرمان
درگیری در منطقه چاه زیارت کهنوج و شهادت یک پرسنل انتظامی – شرور مجید شهریاری
شنود مکالمه بی سیمی نورمحمد شهلی بر با چنگیز نارویی درباره وعده کمک گلبدین حکمتیار به آنها از افغانستان
شهادت 21 تن از نیروی انتظامی کرمان توسط رحمان نارویی
سال 1372
به اسارت گرفتن 82 نفر پرسنل نیروی انتظامی توسط حمید نهتانی در منطقه لار در شمال زاهدان
عملیات در منطقه زرند بر علیه عبدالرحمان نارویی
درگیری در شهرک امام کرمان
عملیات در منطقه تکاب شهداد
شهادت فرمانده انتظامی زنگی آباد در 20 کیلومتری جنوب کرمان
هلاکت شرور علی زارع در منطقه جیرفت و کهنوج
هلاکت جلال نارویی در بردسیر
شرور رحمان نارویی با حمله به روستای حسین آباد داراب فارس 17 روستایی را به قتل رساند
عملیات بر علیه رحمان نارویی در نوکن جنوبشرقی سیرجان
شرور کامخان نارویی که عامل شهادت 35 پاسدار در سال 70 بود در کمین 45 کیلومتری شرق سیرجان به هلاکت رسید
ده تن از پرسنل انتظامی هرمزگان که در اسارت اشراری از طایفه نارویی بودند آزاد شدند
چرا عملیات در آورتین
منطقه همجوار سه استان کرمان – سیستان و بلوچستان و هرمزگان ، منطقه ای کوهستانی و صعب العبور می باشد و منطقه آورتین در همین محدوده واقع شده است . به دلیل عدم کنترل و تسلط دولتی در منطقه و وضعیت جغرافیایی آن ، این منطقه به مثابه دژی تسخیر ناپذیر برای اشرار و از جمله عیدوک بامری در آمده است .
پاکسازی این منطقه نقش بسیار موثری در امنیت بخشی برای هر سه استان دارد .
نگاهی به ویژگیهای منطقه عملیاتی
منطقه آورتین از سال های بسیار دورتر از انقلاب اسلامی ، محلی امن برای اشرار و فراریان از حکومت بوده است . طایفه سالار که بعدها و در زمان اخذ شناسنامه به کامرانی (کامران از بزرگان و اشرار منطقه که در زمان پهلوی معدوم شده بود) تغییر نام داده بودند ، به صورت مداوم به مناطق پیرامونی خود تا جبال بارز و جیرفت و کرمان برای غارت و چپاول رفته و بعد به مناطق امن خود باز می گشتند .
تنها حرکت نظامی برای سرکوب اشرار این منطقه در زمان رضاشاه پهلوی صورت گرفته و بعد از آن طی حدود بیش از 50 سال منطقه شاهد حضور جدی قوای نظامی و انتظامی نبوده است .
قدمت ناامنی و شرارت حاصله از اقدامات اشرار ، و زورگیری و اعمال خلاف را در منطقه تبدیل به یک فرهنگ حاکم نموده بود . جوانان در اولین سال های رشد خود با مسلح شدن به جمع تفنگچی های خان می پیوستند و تجارت مواد مخدر به عنوان منبع درآمد سرشار همه را به خود جذب می کرد .
منطقه عملیاتی آورتین در تقسیمات کشوری حال حاضر ، جزو استان کرمان - شهرستان قلعه گنج و شامل دهستان های چاه دادخدا – رمشک و مارز می باشد اما در زمان عملیات (1373) این منطقه جزو شهرستان کهنوج ، و قلعه گنج از توابع آن بوده است .
این منطقه کوهستانی از لحاظ جغرافیایی – اجتماعی و امنیتی ، اختصارا دارای ویژگیهایی به شرح ذیل می باشد :
نقطه اتصال سه استان کرمان – هرمزگان و سیستان و بلوچستان .
نقطه اتصال قوم فارس و بلوچ .
نقطه اتصال مذهب شیعه و سنی .
نقطه اتصال دشت و کوهستان .
منطقه ای در اوج محرومیت های اجتماعی و خدماتی با کمترین امکانات و خدمات دولتی
منطقه ای دورافتاده از مراکز و جاده های مواصلاتی اصلی ، بدون انتظامات و کنترل دولتی
وجود فرهنگ عشیره و قبیله و خان بازی در مناسبات اجتماعی
منطقه عملیاتی آورتین محل ست طایفه کامرانی بوده که در زمان عملیات ، شرور جلال کامرانی نقش رهبری طایفه را به عهده داشته داست .
منطقه ای امن - مستحکم و حفاظت شده برای اشرار و کاروان های مواد مخدر
وجود فرهنگ مختلط فارس و بلوچ – عقاید مختلط شیعه و سنی در منطقه
منطقه عملیاتی آورتین در مرز سه استان سیستان و بلوچستان-کرمان و هرمزگان
عکس هوایی از منطقه عملیاتی آورتین
شرور عیدمحمد(عیدوک) بامری
طایفه بامری ، از حوزه شهرستان ایرانشهر، طایفه ای پر افتخار با شهدای زیاد و رزمندگان دلاوری می باشند که در انقلاب و دفاع مقدس و امنیت بخشی در بلوچستان فداکاری های فراوانی نموده اند .
با پیروزی انقلاب ، برخی افراد فریب خورده از این طایفه به دلیل درگیر بودن با قاچاق مواد مخدر ، در مسیری خلاف امنیت و ثبات منطقه وارد شدند . از جمله آنها دو برادر به نام های آسا و غلامحسین بامری که با شرارت های خود و درگیری با نیروهای نظامی و انتظامی علاوه بر ناامن کردن منطقه ، موجب کندی و یا توقف برنامه های عمرانی در این منطقه محروم می شدند . این اشرار وقتی مجبور به فرار از منطقه می شدند ، منطقه کوهستانی آورتین را برای مخفی شدن انتخاب می کردند . شرور عیدمحمد بامری فرزند غلامحسین نیز که تا کلاس پنجم ابتدایی دانش آموز مدرسه در دلگان بود ، از سن 12 سالگی وارد باند جنایتکار پدر شد . در سال 66 با هلاکت آسا و غلامحسین ، عیدوک بامری جانشین پدر در شرارت شد و کوهستان های آورتین مخفیگاه او گردید . عیدوک در ازدواج دوم خود ، دختر شرور جلال کامرانی را به همسری گرفت و این باعث نفوذ بیشتر او در منطقه آورتین گردید .
شرور عید محمد(عیدوک) بامری فرزند شرور معدوم غلامحسین بامری
14-8-1373 – شنبه روز اول عملیات
سپیده دم صبح چهاردهم ، و با اولین روشنایی صبحگاهی ، پایگاه هوانیروز کرمان دستور پرواز بالگردها را صادر کرد . 5 فروند 214 – 2 فروند شنوک – یک فروند 206 به همراه یک تیم آتش کبرا ، پرواز 400 کیلومتری خود تا هدف را آغاز کردند . در وهله اول در مزرعه لشکر 41 بین جیرفت و کهنوج سوخت گیری کردند و در توقف بعدی نیروهای عملیاتی تیپ مالک (مازندرانی ها) را برای انجام عملیات هلی برن سوار نمودند .
هماهنگی بین نیروهای هلی برن و محور زمینی (تیپ سلمان) در جنوب سخت بود . اصل غافلگیری و ورود هماهنگ شده هر دو محور کار را سخت می کرد .
تقریبا تمام عده های لشکر درگیر عملیات می شوند .
کروکی مسیر تقریبی عملیات هلی برن و محور زمینی در عملیات آورتین
با آغاز عملیات ، نیروهای هلی برد ، روی ارتفاعات مسلط منطقه پیاده می شوند . بلافاصله تیم آتش پروازی مناطق مشخص شده در 2 روستای آورتین و زحمت آباد را زیر آتش می گیرند . عیدوک بامری که هدف اصلی عملیات است ، و امروز روز هفتم است که در منطقه حضور دارد ، در هر دو روستا خانه دارد ولی صبح امروز در روستای زحمت آباد حضور داشته . برآورد 100 نفری اشرار حاضر ، در وهله اول ، فرار و مخفی شدن از آتش بالگردها بوده . در این آتشباری اولیه تعدادی از اشرار به درک واصل ، تعدادی مجروح و مابقی در چند گروه به اطراف پراکنده می شوند . آگی بامری عموی عیدوک که در آورتین است به عیدوک در زحمت آباد ملحق می شود . گروه زمینی تیپ سلمان که از طریق چاه هاشم و دهانه سولان در حال ورود به منطقه بوده است با تعدادی از اشرار درگیر و فرمانده تیپ سردار حاج عباس ییلاقی در این درگیری مجروح می شود . عیدوک که از این درگیری با خبر می شود ، چون راه فرارش هم از همان دهانه بوده ، با رفتن بالگردها از آسمان ، به وسیله 5 دستگاه خودرو به طرف دهانه سولان می روند . عیدوک که تا این لحظه هنوز درک درستی از وسعت عملیات ندارد به تدریج متوجه می شود نیروهای اعزامی با هدف گروه او وارد منطقه شده اند . عیدوک که دهانه سولان را بسته می بیند به طرف جنوب و شرق یعنی کوهها می رود .
کروکی مسیر تقریبی تعقیب و گریز انهدام باند شرور عیدوک بامری در روز اول عملیات آورتین
عیدوک بعد از فرار به طرف کوه در اولین فرصت مقداری غذا و قند و چای تهیه و ادامه مسیر می دهند . برای دومین مرتبه تیم هجوم هوایی به منطقه می آید و گروهی از نیروها در جلوی مسیر عیدوک هلی برن شده و مسیر به طرف بشاگرد را مسدود می کنند . در این مرحله یکی از ماشین های عیدوک هدف قرار می گیرد . عیدوک که می داند در تعقیب زمینی او هستند ، سعی در فاصله گرفتن هر چه بیشتر با تعقیب کننده ها دارد . با مسدود شدن مسیر شمالی عیدوک به طرف شمالشرق تغییر جهت می دهد و برای در امان ماندن و درگیر شدن با بالگردها زیر مقداری نخل خرما پنهان و حتی به طرف بالگردها آرپی جی شلیک می کنند . آتش بالگردها در این نقطه نیز تعدادی تلفات از گروه عیدوک می گیرد و همچنین تعدادی از گروه جدا شده و به نقاطی متواری می شوند . با خروج تیم آتش ، عیدوک و گروهش مجددا ادامه مسیر می دهند . مقداری که ادامه مسیر می دهند ، مسیر سخت می شود . ماشین عیدوک کمک دار بوده و رد شده ولی متوجه می شود بقیه ماشین ها نتوانسته اند هنوز بیایند . نزدیک روستایی بوده اند که درختان خرما و پرتقال داشته است . عیدوک ماشین را پنهان و وارد گپر می شود تا بقیه گروه برسند .
تیم آتش هوایی که مجددا وارد منطقه شده ، ماشین های گروه و منطقه نخلستان را شناسایی و اجرای آتش می کنند . چند نفر از برادران عیدوک از زمان درگیری دهانه سولان تا این نقطه تا به حال کشته و مجروح شده اند و آگی عموی عیدوک نیز در این نقطه به شدت مجروح می شود عیدوک تصمیم می گیرد تا تاریک شدن هوا در زیر تخته سنگ ها پنهان شوند . با تاریک شدن هوا عیدوک برای بررسی وضعیت خودروها و تلفات به سمت خودروها می آیند . ماشین خود او پنچر بوده که پنچری می گیرند . آگی عموی عیدوک و آواره برادرش که زخمی بوده اند عقب سوار می کنند و حرکت می کنند . تا ساعت 1 نیمه شب که می روند راه مسدود و غیر قابل عبور می شود . مجبور می شوند ماشین را ترک و با مقداری فاصله از آن سنگر می گیرند . عیدوک در اینجا امید داشته که تا فردا عملیات تمام شده و مجددا می توانند با ماشین برگردند .
15-8-1373 – یکشنبه روز دوم عملیات
با روشن شدن هوا و پرواز بالگردهای شناسایی ، گروه باقی مانده عیدوک مجبور می شوند تا نزدیک غروب در همان حالت مخفی بمانند و این درحالی است که هم دو مجروح سخت دارند و آب و غذایی هم ندارند .
نزدیک غروب تلاش می کنند تا از اطراف الاغی برای حمل مجروح های خود پیدا کنند که موفق نمی شوند و پیاده از غروب تا صبح روز بعد پیاده می روند .
در این روز گروه های رد زن نیروهای عشایر به فرماندهی شهید علی معمار و شهید محمد جندقیان ، مسیرهای متعددی را برای شناسایی مسیر اصلی عیدوک بررسی می کنند ، اما چون گروع عیدوک متلاشی و هر گروه به سمتی رفته ، کار شناسایی ردها مشکل می شود .
گروه های پاکسازی در این روز موفق به ددستگیری حدود 100 نفر از اشرار گروه جلال کامرانی و عیدوک بامری در منطقه می شوند .
16-8-1373 – دوشنبه روز سوم عملیات
با روشن شدن هوا گروه باقی مانده اشرار در زیر درختان خود را پنهان می کنند . اشرار که پرواز بالگردهای شناسایی را در بالای سر خود می بینند تا ساعت 5 عصر در رهمین مکان می مانند . تعدادی دیگر از گروه عیدوک در این نقطه بدون اطلاع گروه را ترک و متواری می شوند .
گروه های رد زن عشایری که ماشین استتار شده عیدوک را پیدا می کنند به تعقیب ادامه می دهند که مجددا به تاریکی هوا برخورد می کنند . با مشخص شدن حدود تقریبی مسیر حرکت اشرار و تاریک شدن هوا ، چندین گروه از نیروها در نقاط حساس مستقر می شوند .
نزدیک غروب عیدوک متوجه می شود در اطراف محل آنها نیرو مستقر شده و در محاصره هستند . با تاریک شدن هوا ، آنها موفق می شوند از نقاط کور و پنهان از حلقه محاصره خارج و به فرار خود ادامه دهند .
از گروه عیدوک در این موقع 13 نفر باقی مانده است . آگی عموی عیدوک که زخمی است ، دیگر قادر به ادامه مسیر نیست و یک نفر با او می ماند و بقیه حرکت می کنند .
اشرار تا ساعت 4 صبح پیاده می روند و بعد به دلیل خستگی با پیدا کردن محلی مناسب برای مخفی شدن مشغول استراحت می شوند .
17-8-1373 – سه شنبه روز چهارم عملیات – روز پایانی عملیات در آورتین
اشرار تا ساعت 10 صبح در مخفیگاه می مانند اما چون پرواز بالگردها و نزدیکی نیروهای عملیاتی را احساس می کنند به دنبال محل مناسبت تری برای پنهان شدن و یک درگیری احتمالی می گردند ، تا اینکه در مسیر رودخانه پشت تخته سنگی که به صورت آبشاری مسلط به مسیر بوده سنگر می گیرند .
گروه ردن عشایری تیپ سلمان امروز در دو گروه به فرماندهی شهیدان معمار و جندقیان در دو مسیر مختلف اقدام به تعقیب اشرار کرده بودند . حوالی ظهر که گروه شهید جندقیان برای نماز و نهار و استراحت توقف کرده بودند . شهید جندقیان مثل همیشه نیست . بیشتر در خودش فرو رفته و در فکر است . برای چند دقیقه ای با برادر نوری صحبت از دلتنگی خانواده و اینکه در زاهدان چندین روز است بی خبر هستند . برادر نوری به محمد می گوید خوب برنامه ریزی می کردی بچه ها را می آوردی ایرانشهر پیش بچه های ما . محمد طوری با برادر نوری صحبت می کند که اینجا دیگر پایان کار من است و خون من در این منطقه ریخته خواهد شد .
شهید جندقیان و حسن نوری مشغول همین درد و دل ها هستند که سردار سلیمانی با بالگرد در کنار آنها فرود می آید . اخبار و اطلاعات حکایت از حرکت اشرار در مسیر گروه شهید معمار دارد به همین خاطر گروه شهید جندقیان با سوار شدن بر بالگرد به همراه سردار سلیمانی به طرف موقعیت شهید معمار می روند . سردار سلیمانی در مسیر وقت تنگ است و فرصت کم . ساعت حدود 30/3 و نیم عصر وتا تاریگی هوا چیزی نمانده . قرار می شود گروه 13 نفری شهید جندقیان حرکت کنند و گروه شهید معمار با یک استراحت کوتاه پشت سر آنها به راه بیفتند . شهید سید محمد فولادی (چاچا) علیرغم اینکه در گروه شهید معمار بود و خسته ، خود را به گروه شهید جندقیان ملحق می کند . گروه به شکلی حرکت می کند که برادر نوری با چند نفر جلوتر می روند و شهید جندقیان و تعدادی دیگر با فاصله چند متری پشت سر آنها . نوری و همراهانش به آثار به جا مانده از اشرار برمی خورند و رد زن اعلام می کند ، ردپاها خیلی تازه است . شهید جندقیان با بی سیم به شهید معمار موضوع را اطلاع می دهد . شهید معمار به محمد می گوید خیلی نزدیک هستند و مواظب باش و ما هم راه افتادیم .
شهید جندقیان با اشاره سر و چشم به برادر نوری که مشغول بررسی وسائل اشرار است اعلام می کند ما حرکت کردیم . از اینجا به بعد جندقیان – فولادی – کرد و رئیسی در جلو و تعدادی با برادر نوری در پشت سر حرکت می کنند . به فاصله 5 متری تخته سنگی می رسند که گروه عیدوک از صبح تا به حال پشت آن مخفی شده اند .
مسیر پیچ دار رودخانه و و سایه های افتاده بر کف رودخانه و همچنین موقعیت قرارگیری تخته سنگ اشرار به شکلی بوده ، که عیدوک متوجه نزدیک شدن نیروها نمی شود . حسین رئیسی از عشایر نیکشهر در همین فاصله 5 متری به یکباره متوجه حضور اشرار در زیر تخته سنگ شده و اعلام می کند عیدوک زیر تخته سنگ است و شروع به تیراندازی می نماید .
در کمتر از ثانیه عیدوک که در نقطه ای مسلط سنگر دارد ، تازه متوجه حضور نیروها شده و بلافاصله اقدام به تیراندازی می کند و در همان رگبار اول شهیدان جندقیان – فولادی و کرد که در سمت چپ حسین رئیسی و در تیر رس بوده اند از فاصله 5 متری به سختی مورد اصابت قرار می گیرند و به شهادت می رسند .
با تیراندازی و مقاومتی که گروه چندین نفره عیدوک انجام می دهند ، اجازه ورود نیروها به محل درگیری را نمی دهند . این درگیری تا تاریکی کامل ادامه پیدا می کند و از جمع اشرار که در این درگیری تعدادی کشته و زخمی می شوند ، تنها سه نفر که یکی از آنها عیدوک بامری بوده ، باز هم موفق به فرار از محل می شود .
کروکی مسیر تقریبی تعقیب و گریز انهدام باند شرور عیدوک بامری تا پایان روز چهارم و شهادت گاه
شهدای تیپ سلمان در عملیات آورتین - سردار شهید محمد جندقیان - سید محمد فولادی(چاچا) - حامد کردنیا
فداکاری – ایثار و تحمل مرارت های فراوان رزمندگان و خانواده های آنها ، به صورت مستمر در چهل سال گذشته ، برای هر منطقه از کشور نوید بخش امنیت و ثبات و سازندگی بوده است . مناطق شرقی کشور یکی از این مناطق است که امنیت و ثبات آن ، مرهون تلاش مجاهدین بومی و غیر بومی آنجا می باشد . این سرزمین فرماندهان و سرداران بزرگی با یاران متعهد و سخت کوشی به خود دیده است که هر کدام در مقطعی و در منطقه ای حماسه ها آفریده اند .
عملیات آورتین به فرماندهی سردار پرافتخار حاج قاسم سلیمانی ، آغازی بود بر رفع معظل بزرگی به نام ناامنی پایدار که نزدیک به صدسال دامنگیر مناطق مشترک سه استان سیستان و بلوچستان – کرمان و هرمزگان بود .
به جرات می توان گفت عملیات پاکسازی منطقه جنوب شرق که با عملیات آورتین آغاز شد ، بزرگترین عملیات در نوع خود در تاریخ معاصر بود . تسلیم صدها نفر از اشرار و مسلحین منطقه و تحویل هزاران قبضه سلاح در طی سال های 1373 و 1374 کاری بود کارستان که از عهده دهر کسی بر نمی آمد .
درود می فرستیم بر روح بلند شهدای بزرگ و افتخارآفرین سپاه سرافراز اسلام .
نماهنگ تسلیم و خلع سلاح اشرار و مسلحین در سال 1373 در سایت آپارات
[https://www.aparat.com/v/pn9bg]
نماهنگ با حجمی کمتر در کانال تلگرامی گروه پژوهشی جبهه مقاومت اسلامی شهرستان های کاشان و آران و بیدگل به آدرس زیر :
https://t.me/gpjme/817
پیکر سردار شهید حسین همدانی پیش از عزیمت به تهران، در حرم حضرت زینب(س)بنی هاشم طواف داده شد
پیکر سردار شهید حسین همدانی
وهب و محمد" همدانی فرزندان سردار شهید حسین همدانی
روایتی خواندنی از دلاورمردان لشکر 25 کربلا در دوران دفاع مقدس
سه برادر که در فاصله چهل روز به شهادت رسیدند+ تصاویر
شهیدان محمد علی، قاسم و حجت الله عبوری
سه برادر بودند که در دوران دفاع مقدس به شهادت رسیدند.
به گزارش رجانیوز، آنچه که در پی میآید ماجرای عجیب شهادت این سه برادر اهل ساری است که در فاصله چهل و به ترتیب سن، خون مبارکشان در راه حفظ نظام مقدس جمهوری اسلامی جاری میشود. روایت شهادت آنها، توسط جانباز سرفراز "علیرضا علیپور" از همرزمان این شهیدان بیان و توسط نویسنده دفاع مقدس برادر جانباز "غلامعلی نسائی" قلمی شده است که متن کامل آن در ادامه میآید.
این همه شهید یکجا همه شهر را بهم میریزد
عملیات والفجرهشت» را پشت سرگذاشته، پس از استراحتی کوتاه، دوباره به منطقه بازگشتهایم، جاده فاو - بصره، حوالی کارخانه نمک، در عملیات والفجر هشت» تا جاده شنی پیشروی کرده، اکنون اینجا برای دشمن بسیار ارزشمند و حیاتی است. نفوذ دشمن از این منطقه، میتواند کار فاو را یکسره کند.
این محور استراتژیک را به نیروهای گردان مسلم بن عقیل(ع)» جمعی لشکر 25کربلا سپرده اند.
اینکه میگویم وحشی و خونخوار، غلو نیست. برایتان توضیح میدهم اعمالی را که اینها با اسیرانشان داشتند یک گرگ درنده گرسنه با شکارش ندارد. شما هر حیوان وحشی را که در نظر بگیرید پس از یک شکار و شکم سیری، آرام میشود و تا مدتی به کسی کاری ندارد اما باور کنید این از خدا بیخبران کارهایی میکردند که فکر میکنم صهیونیستها هم از این اعمال شرمشان بیاید.
همان اول اسارت که به پایگاه منتقل شدم، گفتند هیچ اطمینانی در حفظ اینها نیست، به همین خاطر پاشنههای هر دو پایم را با مته و دلر سوراخ کردند و برادران دیگر را هم نعل کوبیدند و با اراجیف و فحاشی بر این عملشان شادمانی میکردند. بعد از روز قرار شد ما را به سبک دموکراتیک و آزادانه!! محاکمه و دادگاهی کنند
روز دادگاه رسید، رئیس دادگاه، سرهنگ حقیقی را که همان اوایل انقلاب فرار کرده بود شناختم و محاکمه بسیار سریع به انجام رسید. چون جرم محکومین مشخص بود - دفاع از حقانیت اسلام و جمهوری آن و ندادن اطلاعات- و بالطبع حکم هم مشخص، عدهای به اعدام فوری و بقیه هم به اعدام قسطی (یعنی به تدریج) محکوم شدیم. حکم ما که اعداممان قسطی بود به صورت کشیدن ناخنها، بریدن گوشتهای بازو و پاها، زدن توسط کابل، نوشتن شمارهای انقلابی! توسط هویه برقی و آتش سیگار به سینه و پشت و . و تمامی اینها بی چون و جرا اجراء میشد. که آثارش بخوبی به بدنم مشخص است.
یک بار که ناخنهایم را میکشیدند طاقتم تمام شده بود و دیگر میخواستم اعتراف کنم و هر چه که میدانستم بگویم، اما یکی از برادران سپاهی که با هم بودیم به نام برادر سعید وکیلی، میگفت ما فقط به خاطر خدا آمدهایم خود داوطلب شدهایم که بیاییم پس بیا شرمنده خدا و خلق او نشویم و لب به اعتراف باز نکنیم. سوره والعصر را برایم خواند و ترجمه کرد، آب سردی بود که بر آتش بی طاقتم ریخته شد، پس از آن جریان بود که سه تا دیگر از ناخنهایم را کشیدند و با نمک مرهم گذاشتند و پس از اینکه مقدار زیادی با کابل زدند باز برای به درد آوردن بیشتر بدنم در حضور دیگر برادران، مرا در دیگ پر از آب نمک انداختند و بیش از نیم ساعت وادارم کردند که در آن بمانم و سپس برای عبرت دیگر برادران، مرا در سلولی عمومی انداختند
مرسوم است به میمنت ازدواج نوجوانی، جلو پایش قربانی ذبح شود. این رسم را کومله نیز اجرا میکرد با این تفاوت که قربانیها در اینجا جوانان اسیر ایرانی بود. چند نفر از ما را برای دیدن عروسی دختر یکی از سرکردگان بردند پس از مراسم، آن عفریته گفت: باید برایم قربانی کنید تا به خانه شوهر بروم، دستور داده شد قربانیها را بیاورند. شش نفر از مقاوم ترین بچههای بسیج اصفهان را که همه جوان بودند، آوردند و تک تک از پشت سر بریده شدند، این برادران عزیز مانند مرغ سربریده پر پر میزدند و آنها شادی و هلهله میکردند. ولی آن بی انصاف باز هم تقاضای قربانی کرد. مجددا شش سپاهی، چهار ارتشی و دو آورده شدند و از طرف اقوام و دوستان و آشنایان هدیه شدند. آن عزیزان نیز چون دیگر برادران به فیض شهادت عظیمی رسیدند. من و عده دیگری از برادران را که برای تماشا برده بودند به حالت بیهوشی و اغما به زندان برگرداندند ولی شنیدیم تا پایان مراسم عروسی 16 نفر دیگر را هم در طی مراحل مختلف قربانی هوسرانی شیطانی خود کرده بودند. ننگ و نفرین ابدی بر شما که اگر تنها قانون جنگل را هم مبنای خود قرار میدادید اینچنین حکم نمیکردید.
قبلا اسمی از برادر سعید وکیلی برده بودم. ماجرائی را که بر سر این برادر آورده شده است نقل میکنم. همان طور که در بالا هم گفتم تنها برای ثبت در تاریخ و اعلام آن به تمام دنیاست که این صحبتهار ا میگویم. شاید که بشنوند و من باب دلخوشی تنها همین یک عمل را محکوم کنند. از مقاوم ترین افراد، سعید وکیلی، سرگرد محمد علی قربانی، سرگروهبان جدی و دو خلبان هوا نیروز بودند که اغلب اوقات اینها زیر شکنجه بودند. سعید 75 روز زیر شکنجه بود، ابتدا به هر دو پایش نعل کوبیده و به همین ترتیب برای آوردن چوب و سنگ به بیگاری میبردند. پس از دادگاهی شدن محکوم به شکنجه مرگ شد بلکه اعتراف کند. اولین کاری که کردند هر دو دستش را از بازو بریدند و چون وضع جسمانی خوبی نداشت برای معالجه و درمان به بهداری برده شد و پس از چند روز که کمی بهبودی یافته بود آوردندش و مجددا اعتراف گرفتن شروع شد.
او از ایمانی بسیار بالا برخوردار بود و مرتب قرآن را زمزمه میکرد. استقامت این جوان آن بیرحمها را بیشتر جری میکرد. انگار مسابقهای بود بین تمام مردانگی، با تمامی نامردیها و شقاوتها، هر چند که سعید را با سنگدلی هر چه تمامتر به شهادت رساندند اما در این مسابقه تنها سعید بود که تاج افتخار پیروزی را بر سر گذاشته و بر بال ملائک به ملاء اعلی پیوست.
تنها به آخرین قسمت از زندگی سعید وکیلی میپردازم که اگر سراسر زندگیاش هم درسی نباشد همان اواخر دنیایی از ایثار و گذشت، مروت، و مردانگی، استقامت و شجاعت را به تمام ما آموخت و نمودی از عشق و ایمان را جلوهگر ساخت. او که دیگر نه دستی، نه پائی، نه چشمی و نه جوارحی سالم داشت با قلبی سوخته به درگاه خدا نالید که خدایا مپسند اینچنین در حضور شیاطین افتاده و نالان باشم دوست دارم افتادگیام تنها برای تو باشد و بس.
خداوند دعایش را اجابت نمود. سعید را به دادگاه دیگری بردند و محکوم به اعدام گردید. زخمهایش را باز کردند و پس از آنکه با نمک مرهم گذاشتند داخل دیگ آب جوش که زیرش آتش بود انداختند و همان جا مشهدش شد و با لبی ذاکر به دیدار معشوق شتافت. اما این گرگان که حتی از جسد بیجانش نیز وحشت داشتند دیگر اعضایش را مثله نمودند و جگرش را به خورد ما که هم سلولیش بودیم دادند و مقداری را هم خودشان خوردند و بدنش را .
الله اکبر. لااله الا الله . اینکار تنها برای او نبود رسمی شده بود برای هر کس زیر شکنجه جان میسپرد البته ناگفته نماند مقداری را هم برای امام جمعه ارومیه فرستادند. درود به روان پاک تمامی شهیدان بالاخص شهید سعید وکیلی.
قبل از آزادی ما، دو تن از خلبانان هوانیروز در آن حوالی که ما بودیم مشغول گشت زنی بودند. افراد کومله با لباس مبدل به آنها علامت میدادند و آنها نیز بر زمین مینشینند افراد کومله یکی از خلبان ها را دستگیر میکند و خلبان دیگر که طی درگیری زخمی هم میشود به پایگاه برگشته و گزارش ما وقع را می دهد. بعد از چندین روز هواپیماهای شناسائی منطقه را شناسایی میکنند و برادران رزمنده طی یک عملیات آن منطقه را آزاد و در نتیجه ما نیز آزاد شدیم. آن موقعی که عملیات صورت میگرفت و افراد کومله فراری و متواری میشدند من بیهوش بودم و در هواپیما بود که به هوش آمدم و فهمیدم آزاد شدهام. به علت جراحات بسیار سنگینی که داشتم امکان معالجهام در تهران نبود بعد از 24 ساعت به وسیله بنیاد شهید به آلمان فرستاده شدم. همراه من عده دیگری از برادرانی که آنها نیز در این عملیات آزاد شده بودند به آلمان آمدند. مدت کمی گذشت تا الحمدالله بهبودی حاصل شد و برگشتم ولی برادرانی بودند که هر دو دست و هر دو پایشان ناقص شده بود و یا چشمهایشان را در آورده بودند، آنها ماندند تا معالجه شوند.
موقعی که آزاد به خانه برگشتم کسی را دور و برم نداشتم چون پدرم در زمان شهید نواب صفوی توسط ایادی استعمار شهید شده بود و مادرم همان موقع که شنیده بود بدست کومله اسیر شدهام سکته میکند و تا به بیمارستان میرسد به رحمت ایزدی میپیوندد. در این مدت که اسیر بودم برادرم که خلبان بود به شهادت میرسد که جنازهاش هم پیدا نشد. شوهر خواهرم همراه با دو تا از بچههایش به شهادت رسیدند. و یکی دیگر از فرزندانش هم به دست مزدوران صدامی اسیر است. تنها من ماندهام و یکی دو نفر دیگر از افراد خانواده که خودم هم الان در خدمت ملت قهرمان منتظر اعلام حمله هستم تا به یاری خداوند همراه دیگر رزمندگان راه قدس را از کربلا باز کنیم انشاءالله باشد که خداوند لیاقت شهادت را نصیب بنده حقیر خودش بفرماید.
والسلام علیکم و علی عبادالله الصالحین
راوی: آقابالا رمضانی
منبع : وبلاگ نبرد سوم
حسین که شهید شد اسم تیم فوتبال محله باغ علوی شد تیم شهید . حسین جزو اولین شهدای شهر بود که در درگیری با گروههای ضدانقلاب در شهر بانه در فروردین 1360 به شهادت رسید .
ناصر و علی اصغر حاجی زاده و جواد صدیقیان فامیل و دوست صمیمی هم بودند که بیشتر اوقات با هم بودند . جواد پسر خواهر ناصر و اصغر از طرف پدری فامیل .
بعد یک اصغر دیگر به این جمع اضافه شد . علی اصغر صباغیان . اصغر و اصغر و ناصر به ترتیب در سالهای مختلف به شهادت رسیدند و جواد هم شد جانباز دفاع مقدس .
درباره این سایت